جایی برای تنهایی

جایی برای تنهایی

داستان عاشقانه. پند اموز . حکیمانه . خنده دار- عاطفی- شعر- قصار-حرف -
جایی برای تنهایی

جایی برای تنهایی

داستان عاشقانه. پند اموز . حکیمانه . خنده دار- عاطفی- شعر- قصار-حرف -

دوراهی


من هیچوقت سر دو راهیا تصمیم نگرفتم، همیشه سر دو راهیا نصف شدم. اینی که الان داره این نوشته رو پست میکنه یک هزار و بیست و چهارم منه. خیلی وقته از بقیه‌م خبر ندارم. امیدوارم اونا روزای بهتریو تجربه کرده باشن...

مکن ای صبح طلوع

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است

مکن ای صبح طلوع، مکن ای صبح طلوع

تاسوعا93


عاقبت لشگری ازتیر گرفتارش کرد

به زمین خوردن درعلقمه وادارش کرد

اولین مرتبه اش بود نشد برخیزد

تن بی دست خجالت زده از یارش کرد

دستش افتادونیفتاد علم از دستش

رحم الله به شیری که علمدارش کرد

ترگ خشگ لبش رو نمی انداخت به آب

غم چندین لب تاول زده ناچارش کرد

آبرو درخطرومشک به دندانش بود

تیر نامرد به یک طفل بدهکارش کرد

گرچه خم شدکمرکوه ولی فایده داشت

سجده برهمت دریایی ایثارش کرد

سردرهم شده اش راسرنیزه بستند

زخمش انگشت نمای سربازارش کرد

پاییز

امروز زمین دلم نشست کرد

گود برداری اشتباه شده بود


معماری دلم را به معماری دادم

که خود اشتباه شده بود


خط های پی در پی مترو

تالار دلم میلرزد


این همه وقت برای معماری که خودش به ریالی نمی ارزد

 


کارگران مشغول کارند بیل و کلنگ و شن ریزی

کارگری اشتباهی زد بیلش را به دهلیزی


اب فواره زد بیرون


خون مساحت دلم را پر کرد

شهردار چه کرده با این دل در این هوای پائیزی


مهیار پائیز 91

گاهی

گاهى اوقات مجبوریم بپذیریم که برخى از آدم ها فقط مى توانند در قلبمان بمانند نه در زندگیمان.

سعدی


گفتم غم تو دارم گفتی به تــــ... سعدی
گفتم که مال من شو رفتی سراغ بعدی

گفتم زعشق ورزان رسم وفا بیاموز                
گفتی دوست ندارم با لحن تند و سردی  

گفتم که بر خیالت راه نظر ببندم
گفتی ببند اما این بار پر ببندی

گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
گفتی که عطر از اوست وقتی که بوس کردی

گفتم خوشا هوایی کز باد صبح خیزد
گفتی که شب تا صبح تو بغل یه مردی

گفتم که نوش لعلت مارا به ارزو کشت
گفتی کنار اویی جز هفت روز دردی

گفتم دل رحیمت .... بغضم ....گلوی پاره
خندیدی به حرفام راتو کشیدی رفتی

گفتم زمان عشوه ات دیگر به سر رسیده
تبریک عرض نمایم تو جنــــ..... ای نامردی

                                                                                                     مهیار تابستان92

1

با کی لج کردی رفتی

با منی که پای تو ماندم

باورم نمیشه که تو رفتی

هنوزم توی کار تو ماندم



گاه...

گاه آدمی در بیست سالگی می میرد ، ولی در هفتاد سالگی به خاک سپرده می شود…!!

پایش امضا زدند...


پایش امضا زدند خیلی زود
نامه را تا زدند خیلی زود

نامه را تا نکرده در واقع

کوفیان جا زدند خیلی زود

آستین های قتل مهمان را

ظهر بالا زدند خیلی زود

دیر نارو به فکرشان آمد

دیر... اما زدند خیلی زود

اول عازم شدند خیلی زود

بعد نادم شدند خیلی زود

باغ داران کوفه هم آن شب

سکّه لازم شدند خیلی زود

مثل قاضی شُریح مثل شمر

همه عالِم شدند خیلی زود

همه ی دارها خریدارِ

سرِ مسلم شدند خیلی زود

پس پریشان شدند خیلی زود

بس پشیمان شدند خیلی زود

پیش هفتاد و دو نفر کافر

ها...مسلمان شدند خیلی زود

نامه داران کوفه ظهرِ دهم

نیزه داران شدند خیلی زود

قاریان وای باعث قتلِ

خود قرآن شدند خیلی زود

اسب خون یال رفت خیلی دیر

با پر و بال رفت خیلی دیر

شمر آماده گشت خیلی زود

توی گودال رفت خیلی دیر

با حساب دو ساعت و اندی

زینب از حال رفت خیلی دیر

درخودش گیر کرد خیلی دیر

شمر تغییر کرد خیلی دیر

حلق اصغر بدون شک از آب

تیر را سیر کرد خیلی دیر

با حساب رقیه داغ حسین

عمُه را پیر کرد خیلی دیر

وَ عمو زود رفت خیلی زود

وَ عمو دیر کرد خیلی دیر

آفتاب سر حسین تو را

نیزه تفسیر کرد خیلی دیر