جوانی می خواست زن بگیرد به پیرزنی سفارش کرد تا برای او
دختری پیدا کند. پیرزن به جستجو پرداخت، دختری را پیدا کرد و به جوان معرفی
کرد وگفت این دختر از هر جهت سعادت شما را در زندگی فراهم خواهد کرد.
جوان
گفت: شنیده ام قد او کوتاه است!
پیرزن گفت:اتفاقا این صفت بسیار خوبی
است، زیرا لباس های خانم ارزان تر تمام می شود!
جوان گفت: شنیده ام
زبانش هم لکنت دارد!
پیرزن گفت: این هم دیگر نعمتی است زیرا می دانید که
عیب بزرگ زن ها پر حرفی است اما این دختر چون لکنت زبان دارد پر حرفی نمی
کند و سرت را به درد نمی آورد!
جوان گفت: خانم همسایه گفته است که
چشمش هم معیوب است!
پیرزن گفت: درست است ، این هم یکی از خوشبختی هاست
که کسی مزاحم آسایش شما نمی شود و به او طمع نمی برد.
جوان گفت:
شنیده ام پایش هم می لنگد و این عیب بزرگی است!
پیرزن گفت: شما تجربه
ندارید، نمی دانید که این صفت ، باعث می شود که خانمتان کمتر از خانه بیرون
برود و علاوه بر سالم ماندن، هر روز هم از خیابان گردی ، خرج برایت نمی
تراشد!
جوان گفت: این همه به کنار، ولی شنیده ام که عقل درستی هم
ندارد!
پیرزن گفت: ای وای، شما مرد ها چقدر بهانه گیر هستید، پس یعنی می
خواستی عروس به این نازنینی، این یک عیب کوچک را هم نداشته باشد
منبع:بیکار بودم اومدم وبلاگ زدم
http://www.baran4.blogsky.com
ببخشید واسه پست قبلیم من عادت ندارم مطالبم و رمز بزارم چون اگه قرار بود خونده نشه نوشته نمیشد این یکی اطلاعات شخصی داره واسه شخص خاصی فقط همین وگرنه من هیچ چیز مخفیدر زندگی ندارم دلم صاف صاف مثل کف دست فقط یه خورده رنج روزگار چاک چاکش کرده وگرنه همونی هم که هستم
دیگه داستان پیدا نمیکنم بنویسم شاید تغییر رویه دادم از دل خودم نوشتم از غم از تنهایی از اونی که 3-4ساله دیوونه ام کرده یه دختر یه جادو یه معجزه یه اشاره