جایی برای تنهایی

جایی برای تنهایی

داستان عاشقانه. پند اموز . حکیمانه . خنده دار- عاطفی- شعر- قصار-حرف -
جایی برای تنهایی

جایی برای تنهایی

داستان عاشقانه. پند اموز . حکیمانه . خنده دار- عاطفی- شعر- قصار-حرف -

بدون سانسور

سعی کن بفهمی  کبودی زیر چشمان از کتک خوردن و نعشگی و  گناه نبوده است سعی کن بفهمی خود زنی کردم 


راست میگویی لاغر شده ام از روزه نیست  10 سال است روزه میگیرم اما 5 سال است با تو هستم 


2 سال است ترکم کردی 


موهایم را کوتاه کردم و خرد کردم همانگونه که تو داست داشتی  اما سفیدی هایش بیشتر معلوم میشود  این دست من نیست 

هنر اسیاب است



شبها نمیخوابم  دلتنگی دارم نه  به اینترنت  نه فیلم نه کوچه پس کوچه های خلوت  شهر 

دلتنگ شدن به شب هایی که با احرفهای تو خواب میبرد 



خسته ام خسته  یک دوش اب سرد لطفا ...

تعطیلیم...

ما وارثان وحی و تنزیلیم
عاشق ترین مردان این ایلیم

مردم تمام از نسل قابیلند
ما چند تا ، فرزند هابیلیم

آن دیگران ناز و ادا دارند
ما بی قر و اطوار و قنبیلیم

در بین ما یک عده هم هستند…
این روزها مشغول تعدیلیم

در این دویدنها رسیدن نیست
عمری است ما روی تِرِدمیلیم

آخر کجا می آیی آقا جان؟
بگذار ، ما مشغول تحلیلیم

دنیا به کام قوم دجال است
ما هم که با دجال فامیلیم

درس “پیام نور”تان از دور
خوب است ، ما مشتاق تحصیلیم

آقا ، شما تفسیر قرآنید
البته ما قائل به تاویلیم

نه عالم احکام قرآنیم
نه عامل تورات و انجیلیم

گفتند : شرط راستی ، مستی است
ما هم که ذاتا مست و پاتیلیم

در کل ، زمین مصر است و این مردم
یاران فرعونند و ما نیلیم

اینها اگر کرم اند ، ما ماریم
آنها اگر مورند، ما فیلیم

فیلیم در نطع سخن امّا
وقت عمل طیرا ابابیلیم

در حفظ ما باید به جدّ کوشید
ما نقطه ی حسّاس آشیلیم

“آدم شدن” یک ایده ی نوپاست
ما هم نهادی تازه تشکیلیم

سیصد نفر “آدم” که شوخی نیست
مستلزم تغییر و تبدیلیم

تعجیل ، کلا کار شیطان است
اصلا چرا مشتاق تعجیلیم؟

وقتش که شد ، آن وقت می گوییم:
آقا بیا کم کم که تکمیلیم

وقت عمل هم می رسد امّا
فعلا به فکر حفظ و ترتیلیم

آخر چطوری حرف حق ؟ وقتی
مشغول ذکر و ورد و تهلیلیم

ما با همین حالت که می بینید
مستوجب تشویق و تجلیلیم

صندوق عهد و رای اگر باشد
یاران داوود و سموئیلیم

توی صف عشاقتان از صبح
ما صاحبان ساک و زنبیلیم

بعضی به نامت ، بارشان شد بار
ما تازه فکر بار و بندیلیم

(کار غنایم را به ما بسپار
چون خبره در تقسیم و تحویلیم

باد هوا خوردن که ممکن نیست
آخر مگر ماها حواصیلیم)

گفتند :روز جمعه می آیی
ما روزهای جمعه تعطیلیم …

سکوت

من سکوت خویش را گم کرده ام 

 لاجرم در این هیاهو گم شدم 

 من که خود افسانه می پرداختم 

 عاقبت افسانه مردم شدم

الزایمر

صدایت را میشنوم  تو که در دور ایستاده ای 

به من زل زده ای و مرا نظاره میکنی


تو قول داده بودی از رفتن حرفی به زبان نیاوری


یادت رفت ؟؟


چقدر زود فراموشی گرفتی 


در عجبم این روغن های امروزی روی حافظه هم تاثیر  میگذارد


قبلن ها   اکسی الزایمر نداشت


امان از این امروزی هاا








دکلمه

تو را سلام میدهم  تو که فرار میکنی


مرا به اغوش گیر چرا وداع میکنی


من از تو به کجا برم   تو که نوازشم شدی


اگه نبینمت یه روز  نامرد چه بی وفا شدی


تو را سلام میدهم   چرا فرار میکنی 


اگر زمن رنجیده ای مرا بزن  مرا بکوب


فرار تو مرا شکست 


بیا بگیر بدست من 

دلم هوای با تو بودن دارد


دلم هوای با تو شنیدن دارد


مرا ببخش  که خود زدم به بیراهه های این زمان


مرا ببخش

نگین من 


تو نروی زیادمان