جایی برای تنهایی

جایی برای تنهایی

داستان عاشقانه. پند اموز . حکیمانه . خنده دار- عاطفی- شعر- قصار-حرف -
جایی برای تنهایی

جایی برای تنهایی

داستان عاشقانه. پند اموز . حکیمانه . خنده دار- عاطفی- شعر- قصار-حرف -

آقا


من اونقدری گناه کردم
که هرشب بیم ان دارم 
بمیرم رو زمین اما 
سر از دوزخ بلند ارم

تو میدانی که می اید
چه میدانی تو از فردا 
که از شاید سخن گفتی
اقا قطعا میاد فردا

اقا قطعا میاد اما
هنوز انگار زمانش نیست
تمام دنیا اشوبه 
اگه بیاد امانش نیست

الان میبینی هر جایی
دارن اهسته جون میدن
یه بچه رو لب ساحل 
تو غزه رود خون دیدن

اقا میبینه اینارو 
یا نه اون چشماش و بسته
دلم خیلی پره اقا 
دلم خیلی شده خسته

میگن خوبی و خوبی هات 
مث یک مادر و طفله 
اقا من کودکت میشم 
بیا لولو رو کن نفله

اقا من سخت بیمارم 
نگاهم هر طرف میره 
برای نوکری جا هست 
یا واسه نوکری دیره

مثنوی

دست من نیست که این شعر خودش می آید 
تو بخندی مثنوی خواهم گفت
(4 روز گذشته و هرروز یه شاخه گل رز)

شب زفاف

بی تو مردانه ترین ساعت عمرم پوچ است

شب اول تو نباشی همه عمرم پوچ است


دارم شماره ات را ...

دارم شماره ات را
هرروز وقت و بی وقت
زنگ میزنم اما
خاموش بوده گوشیت 
سر درد های بی وقت
هر روز میزنه سر
هر روز قرص و شربت یک سر بزن به گوشیت
زخم شد زبون اقوام
بس نیش ازم گرفتند
 این مارهای استین خوردند و سیر نگشتند
 از من شماره ات را یک سر بزن به گوشیت

من با پیام رفیقم از بس تو را ندیدم 

هی میزند بهت سر یک سر بزن به گوشیت
قبض دلم رسیده یک عالمه عوارض من مالیات دادم
یک سر بزن به گوشیت 
شاید که من مردم شاید تصادفی شد 
برای ختم انعام
یک سر بزن به گوشیت 


حاجی

یکی با دست خالی رفت

یکی با دست پر برگشت

یکی حاجی شد و تسبیح

یکی با دست گل برگشت


جای مهر رو پیشونیش 

شده دسته چک و دستش

یکی با قبض گازی که

تو والفجر شد بهش ترکش


یکی داخل تابوتش

با استخون میگه هستم

یکی پشت در دفتر 

به منشیش میگه من خستم


یکی از پشت خنجر زد

یکی از رو به رو تیر خورد

یکی با تشنگی جون داد

یکی تا میتوانست خورد


تقدیم به   تمامی پاسداران و جانبازان واقعی

مهیار دوم خرداد 94

شیطان

زخم می کرد وهی نمک میزد
قلبم اتش گرفت و هی میسوخت
دست خودش نبود چنین باشد
ذاتش از اتیش بود و هی میسوخت

از بهشت چیزی نمیفهمید
گرچه برجش بهشتی بود

اهن پرست بود اما خب

پایه های برجش خشتی بود


مادرش خود شیطان بود

نطفه اش حرام شاید داشت
پدرش گرچه مرد خوبی بود
اما ان شب حرامی میکاشت


نطفه ای که بسته شد و
بچه ای که دختر شد
سرنوشتم همیشه بد بود و

روزگارم بد تر شد

وقت تولدش باباش
اشک میریخت از خنده
وقت تولدش مادر
به اصولی که نیست پا بنده


خون میمکید و هی بزرگ میشد
زالویی که نامش انسان بود
در حقیقت اسم ادم و دزدید
زالویی که خود شیطان بود



اسفند 93 مهیار

اتیش تنت

تو با ان انحنای زیبایت
تو من با لبای تو در تو
من و دست حلقه بر گردن

من و چشمکای رودر رو


تو اتشفشان رو سینت
من یک بغل که برفی بود
خیس تنم ز اتیشت

خیسیم با ذوب برفی بود


در چراگاه گردنت گم شد
گرگ وحشی هوسم
میش گردنت را خوردم
بریده بریده شد نفسم

اه از نهادم برخواست
کمرت تا زمین خم شد
شهوت درونم و پر کرد
بدنم تا تنت جم شد

خاطره 4


دل دنیارو خون کردی که اینجوری تو رفتی
تموم دلخوشی هامو تو با رفتن گرفتی..

♫♫♫

دل دنیارو خون کردی که اینجوری تو رفتی
تموم دلخوشی هامو تو با رفتن گرفتی
مثل حس یه عشق تازه بودی
مثل افسانه بی اندازه بودی

♫♫♫

هیشکی برای من شبیه تو نبوده
دنیا چه بی رحمی آخه تنهایی زوده..

دل دنیارو خون کردی که اینجوری تو رفتی
تموم دلخوشی هامو تو با رفتن گرفتی
مثل حس یه عشق تازه بودی
مثل افسانه بی اندازه بودی

دل دنیارو خون کردی که اینجوری تو رفتی
تموم دلخوشی هامو تو با رفتن گرفتی
مثل حس یه عشق تازه بودی
مثل افسانه بی اندازه بودی