یکی با دست خالی رفت
یکی با دست پر برگشت
یکی حاجی شد و تسبیح
یکی با دست گل برگشت
جای مهر رو پیشونیش
شده دسته چک و دستش
یکی با قبض گازی که
تو والفجر شد بهش ترکش
یکی داخل تابوتش
با استخون میگه هستم
یکی پشت در دفتر
به منشیش میگه من خستم
یکی از پشت خنجر زد
یکی از رو به رو تیر خورد
یکی با تشنگی جون داد
یکی تا میتوانست خورد
تقدیم به تمامی پاسداران و جانبازان واقعی
مهیار دوم خرداد 94
سلام این شعرت خیلی خوب بود، مضمون، جور کردن لغات، پیدا کردن تعبیر های مناسب و نسبتا جدید همه نقاط مثبت هستن
با این حال یه جاهایی سکته وزنی داشت
مثلا به منشیش گفت من خستم،واژه من اضافه است
یا آخرین مصرع ؛یکی تا میتوانست خورد،میتونست بهتره
استعدادشو داری توی کلاسای وزن و عروض و قافیه شرکت کن
ممنون که همیشه با نظراتت منو تو کارهام موفق تر میکنید
سلام وبت عالیه خوشحال میشم بهم سربزنی و نظرتو بدی
راستی باتبادل لینک موافقی؟