من واسه اون همه کار کردم
اما وقتی نگاهش و از من دور کرد فهمیدم
بزرگترین اشتباهم رو در کل عمر انجام دادم
من عاشق شده بودم
در سنی که اقتضای سنی حکم میکرد هوسه صبر کردم
تا هوسم فرو بکشد فرو کشید و منو قورت داد
هوس نبود
با کسی نبودم و نخوابیدم
اما مطمئنم نبود من اون به چشم بد نمیدیدم جرات نداشتم حتی به این موضوع فکر کنم
اما اقتضای سنی اون که 15 سالش بود
حکمی کرد که 7 بر صفر منو برد عین 7 دست
برگه هاش همه سر تر بود
همه حکم و من در همه دست ها تکدلم را زیر حکم های کم اون میدیدم
که با یه بی اف گفتن جلوی دوستاش تموم میشد.
من قطره قطره اب میشدم منتظر که منو فوت کنه اما نکرد من فوت شدم
اون از همون اول دوسم نداشت و من تو رویای اینکه دوسم داره غرق شدم هیچوقت نخواستم قبول کنم دوسم نداره هیچوقت حتی الان
نمیتونم از مغزم دورش کنم
اون اینجاست الان کنارم نشسته و میبینه تایپ میکنم
داره بهم میخنده و من اروم گریه میکنم
19 سالم بود
اون گفت
خیلی دوست دارم
شک کردم که دروغ میگه کاش باور میشد
تا دلبستگیهام کمتر بود
الان راحت میگفتم رفت که رفت به جهنم به درک براش زیادی بزرگ بودم نتونست هضمم کنه
اما همیشه میگم من کم کاری کردم
من احمق بودم و هستم
همه هم بهم میگن
اون شاد
میخنده
ولش کن
اما نمیشه
میگن هیچ عشقی تو دنیا مث عشق اولی نیست
میگذره یه عمری اما از نگاهت رفتنی نیست. که نیست بخدا نیست
نمیتونم ای ایها الناس اون از ذهنم بیرون نمیره
نمیره که نمیره
اون اینجاست تو مغزم تو کوچه پس کوچه های دلم هر تابلویی میبینم اسم اون نوشته شده هر میدونی هر ساختمونی فقط یه جا اسم خودم و دیدم زیر تابلوی توقف ممنوع.
خییییلی قشنگ بود
جالب بود...اما هرچیزی یه روزی فراموش میشه و خاطرش میمونه...عین خیلیا که فکر میکردم بدونشون میمیرم اما وقتی رفتن دیدم میتونم زنده بمونم...میگی عشق اول...عشق اول چون بهش نمیرسی ناراحتی اما به نظر من عشق بعدی بهتره و بزرگتره تجربه کردم...
وای ناراحت شدم بخدااانمیدونستم دیگه اینقدرشدیداین دوست داشتن...متاسفم آقامهیارواقعامتاسفم..میدونم سخته بخداسخته اماسعی کن فراموشش کنی خب؟بخداخودتوازبین میبریااااابگم داداشم...ازمن گفتن بود..بای
قابل درک بود و همدردی ...
همدردیم ...
همدردی
حس جالبیه
موافقم
سلام مهیار
میسی به وبم اومدی
برات آرزوی موفقیت دارم
سعی میکنم زود به زود بیام
آخه آپای قشنگی داری
ممنون نظر لطفتونه