میخواستم دیواری باشم
تا به من تکیه کنی و ارام شوی
اما هر بار که عصبی بودی
دیواری از من کوتاه تر نبود تا اشتباهایت را بر پیکره اش بکوبی
هر بار خراب تر میشدم و تو بیشتر میپریدی
و امروز که تو پرواز کردی من مانند سکو فقط نظاره گر بودم
من سکوی پرتاب تو بودم.